دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 62593

تاریخ انتشار : فروردين 1392

اين خاطره رو يكي ديگه برام تعريف كرده:‏
ميگفت چند سال پيش با داداشش ميخواستن با اتوبوس از فسا برن كرمان. چند دقيقه از حركت كه ميگذره داداشش متوجه ميشه اسهال داره؛ هر دقيقه هم كه نميشه اتوبوس رو نگه داشت تا آقا بره دستشويي. خلاصه اينا ميان عقلشون رو ميزارن رو هم و كلي فكر ميكنن تا سر يه راه حل به توافق ميرسن...‏
حالا راه حلشون چي بوده؟ راه حلشون اين بود كه داداشش گتر پاشو (كشي كه باهاش پاچه شلوار رو مي بندن‏)‏ محكم كنه و همون جا تو شلوارش كارشو بكنه...‏!‏‏!‏‏!‏ (اه اه اه‏)‏
عاقا چشمتون روز بد نبينه...دوستم تعريف ميكرد؛ تو شلوار داداشش تا زانو هاش "اسهال‏"‏ جمع شده بود و يه بويي تو اتوبوس راه افتاده بود و مگس ها دور سرمون ميچرخيدن..‏.‏
حال به هم زن تري قسمتش هم اين بود كه ميگفت وقتي رسيدن كرمان رفتند مسافر خونه؛ يه اتاق و حموم گرفتند كه داداشش رو تميز كنن؛ همين كه گتر شلوارشو باز ميكنن يهو مثل سطل آبي كه وارونه كني "شر‏"‏ همه‏ "اسهال ها‏"‏ ريخت رو زمين...