دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 62586

تاریخ انتشار : فروردين 1392

اين خاطره رو يكي ديگه برام تعريف كرد:‏
ميگفت وقتي بچه بوده از طرف مدرسه ميبرنشون اصفهان اردو. عاقا اينا هم تا حالا تو روستاشون بستني نديده بودند؛ ميرن اصفهان بستني ميخورن و كلي حال ميكنن؛ اين رفيق ما هم مياد تعداد اعضاي خانواده اشو ميشماره و به تعدادشون بستني ميخره و ميزاره تو جيب هاش...‏!‏‏!‏‏!‏
عاقا تو راه برگشت احساس ميكنه پاهاش بدجور چكنه شده و ميره به مدير مدرسه ميگه؛ مدير هم نه گذاشته نه ورداشته؛ يه پس گردني محكم به رفيق ما زده و گفته: "تو هميشه بايد يه فيلمي داشته باشي؟ هان؟‏"‏
اين نكته رو هم خدمتون عرض كنم كه فاصله اصفهان تا خونه اينا 1000 و خورده اي كيلومتر بوده...اونم وسط تابستون‏!‏‏!‏