تاریخ انتشار : فروردين 1392
اعتراف می کنم بچه که بودم دروغ هایی می گقتم که اون سرش ناپیدا.
یادمه یه روز به خواهرم که از من 2 سال بزرگتره داشت منو نفرین میکرد گفتم اینقد نفرینم نکن که فرشته ها از بالا سرمون رد میشن آمین میگن.من یه دختره رو میشناسم (از دوستامه)که مامانش شب بهش میگه الهی مرغ بشی فرداش که از خواب بیدار میشه میبینه دخترش تو رختخواب نی اما جاش یه مرغ کاکل زریه.قیافه خواهرم بعد از شنیدن آمین فرشته ها:((
ما یه همچین دروغگویه باحالی بودیمو نمی دونستیم