دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 61854

تاریخ انتشار : فروردين 1392

با بچه ها رفته بودیم دره خونه دوستم دنبالش بعد پیاده هم بودیم...
دمه دره خونه روبرویشون چندتا دختر ایستاده بودن
حرف خورمون کردند
یکیشون منو دیده بدوستاش میگه وای این چقدر زشته
مثل یخ وا رفتم یادم اومد عینک دودی نزدم ...
عینکمو در آوردم زدم اینام رفتن رو هوا که آخی شوخی کرد خوشگلی
همینطوری هی حرف می زدن بعد یدونه این خرطومی ها هست سیم برقارو جمع میکنه از کنار دره خونه هه آویزون بود
منم گفتم شاخ نشو حرفات تموم شد درد نکنه دستت بالاسرت اون سیفونم بکش
همه رفیقام با چنگ و دندون افتادن بجون زمین
آقا این دخترا کم آوردن رفتن بعد حامد رفته سراغ همون سیم جمع کنه کشیدش پایین گفت میلاد مهدی به این میگه سیفون و همه زدن زیر خنده
چشمتون روز بد نبینه دیوار این خونه هه خراب شد چندتا آجراش افتاد پایین
یکیشم افتاد رو سر حامد ما هم فرار کردیم
ولی خداییش خیلی شبیهه این سیفونای (تانک آب) قدیمی بود