دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 60751

تاریخ انتشار : فروردين 1392

درجمع گرم فامیل نشسته بودیم(فهمیدید ما چقدر اهمیت میدید به روابط خانوادگی؟!)یعنی همه عمه ها و عموها در محضر امپراطور بزرگ؛بابابزرگم زانوی ادب بر زمین زده بودیم!
یه کاری پیش اومد،رفتم بیرون،جلوپنجره که رسیدم دیدم بابابزرگه داره بیرونو نگاه میکنه(همیشه جاشو طوری تنظیم میکنه که عین رادار همه جارو پوشش بده:اتاقا،حیاط،آشپزخونه،دستشویی و...)یه آن خیلی پروانه ای شدم با بابابزرگم "بای بای"کردم!!آقا چشمتون روز بد نبینه چند تا "آلابا"ی(پنج انگشت دست به صورت تمام باز با هدفگیری دقیق سمت صورت دشمن فرضی؛یعنی بروبمیر)دو دستی اساسی نثارم کرد!!و جمعیت داشتن فرش و متکاها رو گاز میزدن!
فهمیدین چی شد؟!امپراطور چیزی به اسم بای بای تو دایره لغاتش نداشت و فکر کرده من آلابا نشون دادم!!درنتیجه تاکتیک موشک دربرابر موشک رو بکار برد!
فک و فامیلامون :)))))))))))))))))
امپراطور :@#$%^^
من :|
بای بای :(((((