دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 60518

تاریخ انتشار : فروردين 1392

مجبور شم از دایل آپ استفاده کنم اگه دروغ بگم
هفته پیش سر کلاس فیزیک بودیم معلمه چن تا تمرین داده بود گفت بشینین حل کنین معلمه هم اصن چیزی ب اسم اعصاب رو درک نمیکنه،تمرینارو داد ماهم که نخبه کل کلاس فقط مث بز نیگای خطوط و اشکال دفترمون میکردیم چن دقیقه گذشت جلوییم حوصلش سررفت با بغلیش صحبت کرد معلمه هم دیدش و اتش درونش فوران کرد منم فهمیدم بهش گفتم محسن ساکت الان حمله میکنه بهت ولی دیر شده بود عاغا این معلمه عملیات بمبارانو اغاز کرد اول یه دفتر پرت کرد خورد تو صورت بغلیش ماژیکو پرت کرد خورد تو سینه پشت سری من اومد یه لقت زد خورد تو میز ولی ب رو خودش نیوورددیگه تحمل نکرد وارد برخورد فیزیکی شد با تیپا انداختش بیرون،توی تموم صحنه ها ما اینجوری بودیم (0 o)،شانس اووردیم ادامه نداد وگرنه چن تا تلفات طلفات تلفاط طلفاط میدادیم
بدبخت پسره جفت کرده بود