تاریخ انتشار : فروردين 1392
چن روز پیشا مامانم و بابام داشتن خصوصی تو اتاقشون حرف میزدن.... منم کارشون داشتم ... رفتم دم در اتاقشون در زدم گفتم : میتونم بیام تو؟
یهو این برادر گودزیلا ی ما گفت : ولشون کن بزار عاشقانه هاشونو دَر کنن...
من:o
مامان و بابا:o
گودزیلا :))
من فقط میخوام اینو بگم که وقتی همسن این گودزیلا بودم فقط بلد بودم تا سه بشمارم ....