تاریخ انتشار : فروردين 1392
عاقا(اقا)یک روز با چندتا از دوستام رفتیم امازون(بله جنگل امازون)ما اونجا تقریبا گم شده بودیم تنها راه برگشتمون یه رود خونه بود میخواستیم که ازش رد شیم یه تمسا دیدیم(اره داداش واقعی)نه میتونستیم بمونیم نه میتونستیم از اونجا رد شیم..هیچی دیگه مجبورن از خواب پریدم... لایک=مجبور شم ادامه خواب امشب ببینم..