دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 60227

تاریخ انتشار : فروردين 1392

اول سال کلاس کنکور شیمی میرفتیم ساعت6صبح تا7:30 !!!!!!!عاقاهمه ساعت5:45دم درمدرسه بودیم دبیرمونم اومده بود.منتظربودیم یکی بره به این سرایدار مدرسه(بابای مدرسه)که یه آدم هیکل وچارشونه هم بود بگه بیاد دروبازکنه.نمیدونم چی شدکه مارو جوگرفت و گفتم خودم میرم.حالارفتم زنگ زدم درو بازنکرد در زدم باز نکرد.آخرسر اومدم به پنجره خونشون زدم.یه بار دوبار...صدایی نمییومد که بگه اومدم(نگو طرف میگفته اومدم منتها(ممتها)من نمیشنیدم)منم همینجوری هی محکمتر میزدم.یه دفعه باصدای بلند دادزد اومدم دیگه....(بوووووووق)...حالامارو میگی جفت کرده بودیم. سریع اومدم پیش بچه ها .....بچه ها:چی شد؟ من:هیچی الان میاد بازمیکنه...چشمتون روزبدنبینه یارو اومد بیرون کمربندشم دورگردنش.چیزی نمونده بودکه فرارکنم.یارو:کدوم....اینجوری در میزد هان؟دوبارتکرارکرد...باز مارو جو گرفت گفتم:من بودم مشکلی داری؟(آخه خیت بود جلو بچه ها ومعلمه کم بیارم)انگارآتیشش زده باشی بزور سه چارنفری بچه ها نگهش داشتن.حالا من:ولش کنین نه ولش کنین ببینم چی میگه(حالاازین ور داشتم....به خودم)......و دیگر هیچوقت جوگیر نشدم......