دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 59855

تاریخ انتشار : فروردين 1392

از سفر كربلام سريِ اول
( من بودمو مامانو خواهرمو و خاله هام دختر خاله هام ومادر بزرگم)
شب اولي كه كربلا بوديم همه رفتن حرم تا صبح. منو مادر بزگمم تو هتل مونديم(چه هتلي حتي يه تلفن تو اتاقاش نداشت)
قرار شد صبح واسه نماز مادر بزرگمو بيدار كنم. ساعت گوشي رو كوك كردم واسه ٥ صبح و خوابيديم. خلاصه... ٥ صبح شدو ساعتِ گوشيم شروع كرد به زنگ زدن. خاموشش كردمو به مادر بزرگم گفتم حاج خانم پاشين نمازه اونم پاشود. منم خوابيدم ( خسته بودم گفتم بعدا ميخونم)
اقا صبح كه همه جمع بوديم گفتم واسه نماز خوب بيدارتون كردم؟ ايشونم گفتن: اِ درغگو مگه تو بيدارم كردي!؟ تلفن هتل زنگ زد بعد رفت رو بلندگو و گفت حاج خانم پاشين نمازه.
- اللهي بچتون فداتون شه اينجا كه تلفون نداره! اينا كه عربن فارسي بلد نيستن!صداي پشت تلفن با صداي دالبيِ ديجيتاله من فرق داره.
بله خواهر جان ميدونم قرار بود اتفاقات سفر بين خودمون بمونه. باز برو بذار كف دسته مامان. برو