تاریخ انتشار : فروردين 1392
اول صبحی تو فروشگاه نشسته بودم که یک دفعه یه گدایی اومد گفت پول! پول!
بهش گفتم ندارم...
میگه چی هر دفعه میام میگی ندارم بفروش من پول میخوام
گدا هم گداهای قدیم ، یکم دیگه میان میگن من صاحب مغازم اینجا چه کار میکنی...