تاریخ انتشار : فروردين 1392
دوشب پیش من ودوستم که همسایمون هم هست رفته بودیم پیاده روی موقع برگشت سرخیابون که رسیدیم جلوی یکی ازخونه ها یه پرایده دره سمت راننده بازبوددوستم گفت نگاه در بازه وهیچ کس نیست یهویی دیدیم یکی داره وول میخوره فکرکردیم یه بچه توشه نزدیک که شدیم دوستم یهوسرروخم کردوگفت لوکوچو(که همان کوچولو)چشمت روزبدنبینه یه مردبودکه کف ماشین داشت صندلی رودرست میکرد زل زدبهمون کپ کردیم بدون معذرت خواهی راهمونوگرفتیمورفتیم جاتون خالی بعدشم خیلی خندیدیم.....