تاریخ انتشار : فروردين 1392
یادمه یه ناظم داشتیم (الان فوت شده خدا بیامرزتش)
بعد بین بچه ها جاسوس مخفی میذاشت که مچ بچه ها رو بگیره...
منم خیلی دوست داشتم جاسوس مخفی بشم.
یه روز بهش گفتم آقا میشه من جاسوس مخفی شما بشم؟؟
بیچاره مونده بود چی بگه فکر نمیکرد کسی قضیه جاسوسارو بدونه!!
گفت: اگه احتیاج شد خبرت می کنم!! :))))