دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 56812

تاریخ انتشار : اسفند 1391

قسمت دوم :
... ماشین شروع به آتیشیدن میکنه اما یه دفعه از ماشین یه صدایی میاد : کصااافت! منم عباس!!!!من در حالی که هنگ کردم برمیگردم و جفت پا میرم تو شیشه ماشین اما نمیشکنه !!از اونجایی که عباس با خودش یه 4لیتری اسید داره مثله برق و باد اسید رو میریزه رو شیشه ماشین و میاد بیرون . در حالیکه داریم از ماشین دور میشیم ماشین پشت سرمون بووووف!!(آره دختر هم با ماشین ترکید!)از عباس میپرسم داداش ! اون دختره کی بود؟ عباس هم میگه مسافر بود خو! منم داشتم میرفتم خونمون. راستی چرا تاکسی رو سوزوندی؟ راننده بنده خدا یه دیقه رفت مغازه کار داشت . زدی ماشینشو منفجر کردی!!!من هم بدون هیچ حرفی مابَقی تخمه ام رو میشکونم و دو نفری تو پسته فروشی محو میشیم. . .
پایان.