دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 53661

تاریخ انتشار : اسفند 1391

خواهر زاده ی گودزیلام داشت کارتون می دید,بعد مامانم هی شیر آب آشپزخونه رو بازو بسته میکرد,خواهر زاده ی منم عصبانی شد گفت اه مامانی انقد شیرو بازو بسته نکن.یهو مامانم برگشت گفت ببخشید دخترم بفرمایید که دیگه لال شم...
من که نفهمیدم منظورش چی بود.فقط میخندیدم...