دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 53603

تاریخ انتشار : اسفند 1391

چند روز پيش با دختر خالم توي يه تاكسي نشسته بوديم توي ايستگاه منتظره يه مسافر كه بياد راه بيافتيم، يه اقايي هم جلو نشسته بود ، يهو ديدم ماشين داره حركت ميكنه ، منم شروع كردم به دست و پا زدن و داد زدن كه اقايي كه جلو نشستي ترمزو نگه دار ، من هي داد ميزدمو دست و پا ميزدم ولي ميديدم اقاهه خيلي راحت نشسته داره ميخنده ، دختر خالم هم داره ميتركه از خنده ، با داد پرسيدم چه تونه؟
مرده گفت : خانم راننده داره ماشينو هل ميده جلو تا تاكسيه بعدي بياد جاش
هم خندم گرفته بود بخاطر كارم هم داشتم از خجلتي ميمردم هم داشتم از دست دختر خالم كه ميدونستو هيچي بهم نگفت حرص مي خوردم
شانس اوردم جلو ننشسته بودم وگرنه با كله ميرفتم تو ترمز