دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 53098

تاریخ انتشار : اسفند 1391

طرف دخدر همسایمون بود،خیلی کم بیرون میومد واسه همین من فقط یه دو سه بار وقتی تو بالکن بودم تو حیاط خونشون دیدمش،خیلی سر به زیر و با حیا بود. :'(
وقتی میومد تو بالکنشون درس بخونه به صورتی که منو نبینه واسش گل مینداختم :)
دیگه پاک عاشقش شده بودم،عاشق کسی که حتی درست چهرشو ندیده بودم!
آخه موهای بلندی داشت و صورتشو پوشونده بود موهاش... :'(
فکر و ذکرم،درس و مشقم،کار و زندگیم شده بود اون...
تا اینکه یه روز که داشتم از تو بالکن نگاهش میکردم سرشو آورد بالا و با صدای کلفتی گفت:
شاسگول من پسرم،انقد گل ننداز تو خونه ی ما...
تازه فهمیدم طرف پسره
خووو کصصاااافففططط موهاش تا پشت کمرش بود از یه دخدر هم قشنگتر