دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 52840

تاریخ انتشار : اسفند 1391

تو بانک نشسته بودم که نوبتم بشه بعد یه آقایی هم اومد برگه نوبتش رو گذاشت رو دستگاهه که نوبت میداد ورفت
ینی اینکه کار خیر کرد و وقت خودشو داد به یه آدم دیگه
2 دقیقه بعد یه گودذیلاعه با ننش اومدن تو بان مامانه اومد نوبت بگیره که گودذیلاعه گفت مامانیییییی بزار من بگیرم بعدش مامانه بدبخت مجبور شد یه وزنه 150 کیلویی رو بلند کنه تا دست بچه هه بهش برسه بعد یهو چشم مامانه افتاد به برگه هه که اون آقاهه گذاشته بود

خلاصه مامانه با برانداز نوبته اونو ور داشت
شماره منم همون موقع با شماره ای که دست مامانه بود خوند منم رفتم سر باجه اما گودذیلاعه که نذاشت مامانش بیاد گفت باید از شماره من استفاده کنی :)))))))))
در راه خداlike رو بزن
ینی فقط