تاریخ انتشار : اسفند 1391
دوستم میگفت با ماشین داشتم میرفتم یه دختره دست بلند کرد
وایسادم، گفت تا فلان جا میری؟ ( با ناز)
منم که خرکیف، انگار خرو ول کرده باشی تو مزرعه تی تاب گفتم بیا بالا
یهو دیدم یکی ... دوتا ... سه تا ... چهارتا ... پنج تا زن سوار شدن
من: (O_o)
هیچی دیگه رسوندمشون
البته واسه رضای خدا هــــــآ
فکر بد نکنید