دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 49020

تاریخ انتشار : بهمن 1391

این خاطره مربوط میشه به دختر عموم با اجازشون
من با دوستم حمید که تو خونه پشتیه ما زندگی می کنن قرار گذاشتیم هر وقت همدیگه رو کار داریم بیاییم پشت پنجره و برای هم سوت بزنیم ی نوع سوت رمز دار بود که می شد(هو هو ..... هوهوهوهو.......هوهو)
خلاصه یروز عموم اینا خونمون بودن بعد دختر عموم اومده کمک مامانم واسه پختن ناهار مامانم می خواسته بره طبقه پایین خونمون به دختر عموم می گه هر وقت آب قابلمه جوش اومد از این پنجره یه سوت بزن من میام بالا.
دختر عمومم با مدل سوت زدنه من آشنا بود.
خلاصه آب جوش میاد و میاد پشت پنجره.
اینم دقیقا مثل من شروع میکنه به سوت زدن
حمید بخت برگشته هم که فکر می کنه منم
شروع می کنه به عربده کشیدن:
مهدییییی؟؟؟
مهدیییییی؟؟
اوی مهدی؟؟؟
مهدی خره؟؟؟؟
دختر عموی منم تا میبینه اوضاع خیطه میگه
زنعمووووووووو آب جوش اومد
حمیدم از اون طرف داد می زنه که:
آقااااااااااااا مهدی گله؟؟؟
حمید: @<---< (چسبه به سقف)
دوستاش:))))))))))))))))))
دختر عموی من :DDDDDDDDDDDD