دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 48995

تاریخ انتشار : بهمن 1391

دیشب داشتم مغازم رو جم و جور می کردم که ببیندم . . یه مشتری اومد و شروع کرد سوالای چزند پرسیدن !!! منم در حالی که تند تند جواب می دادم ، وسائلم رو جمع می کردم .. نمی دونم ازم چی پرسید که در جواب گفتم بعله اونم داریم و خم شدم شارژر لپ تاپم رو ( الان فهمیدین لپ تاپ دارما ) از روی زمین بر دارم که یه هو صدای ترسناکی بلند شد و جلوی چشمام یه نور سفید رنگ همراه با فکر کنم اگه اشتباه نکرده باشم 4 تا ستاره ظاهر شدن .. همون طوری نقش کف مغازه شده بودم .. یکم به خودم اومدم دیدم طرف داره از خنده ریسه می ره ... دستم رو از روی سرم برداشتم دیدم بععععله پر از خون شده .. هیچی دیگه هر چی از دهنم در اومد به یارو گفتم .. اونم فرار کرد رفت .. ......حالا قسمت جالبش اینجاست که از این سر شکستن بسیار راضی هستم !!!! ولینتاین بود مونده بودم امسال دیگه به چه بهانه ای بپیچونم که به حول و قوه الهی امسال هم سوژه پیچوندن جور شد !!!