دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 48790

تاریخ انتشار : بهمن 1391

یه روز خونه نامزدم نشسته بودیم مادر نامزدم برامون چایی آورد ، من اینقدر گرم صحبت کردن شده بودم که چایم سرد شده بود مادر نامزدم آمده بود چایی رو عوض کرده بود یه چایی داغ جاش گذاشته بود من متوجه نشدم چایی رو برداشتم رفتم بالا ، چشمتون روز بعد نبینه ، من داشتم دور اطاق داد میزدم ولی نامزدم از خنده داشت روده بر میشد همه آمدند داخل اطاق سوال میکردند چی شده من که نمیتونستم حرف بزنم نامزدم هم از خنده نمیتونست صحبت کنه
هروقت میخوام چایی بخورم همسرم یاد اوری میکنه
من:))))