تاریخ انتشار : بهمن 1391
یه روز با پسر داییم رفتیم خیابون. پسرداییم گفت بریم تو مغازه لوازم آرایشی که فروشندش یه زنی بود با آرایش غلیظ.رفتیم داخل پسر داییم گفت لطفا چند تا لوازم آرایش بدید که اگه بزنیم به خرمون به خوشگلی شما بشه.هیچی دیگه شروع کرد به فحش دادن.ما هم از مغازه رفتیم بیرون