تاریخ انتشار : بهمن 1391
دیروز مامانم با عجله جلو مهمونا منو فرستاد که برم پیش همسایمون شکر (اسمشه ها) هیزم بیارم :)
منم با عجله طوری ک مهمونا نفهمن سریع رفتم در خونشون.
خود خانومه ک اسمش شکر درو وا کرد منم با عجله گفتم سلام ببخشید شکر دارین؟
اونم گفت بیا اینا هیزمن!
من : نیشخند
اون : :/