دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 47628

تاریخ انتشار : بهمن 1391

اهرام ثلاثه تو حلقش اگه دروغ بگم .
اجباری مرخصی داده بودن با رفیقم برمیگشتم . تو کوپه بغیر ما یه پسره هم بود قیافش داد میزد که خیلی ساده است . وصتای راه ازمون پرسید داشجوئید گفتم کاش دانشجو بودیم گفت اینجا کار میکنید . گفتم کاش کار میکردیم . گفت پس امدید مسافرت . نه
گفتم یه جایی بودیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه . این بدبخت فکر کرد ما تو شهر اینا زندانی بودیم نکه کچل هم بودیم . منم به کی قسم اصلا خوشم نمیاد کسی رو دست بندازم ولی میدونید شرایطش پیش اومد . خلاصه . گفت جرمتون چی بود .گفتم . میگفتن قتل ولی بعدن فهمیدن که درست نیست ولمون کردن 4 ساله . به جان خودم اصلا دست خودم نبود بعد گفتن اینا سرمو شبیه این قاتلا بدجوری خاروندم لحن صدا هم که خو بخود عوض شده بود گفتم اونجا هر چی هم بلد نبودیم یاد گرفتیم . شب شد خواستیم بخوابیم دیدم پسره نمی خوابه گفتم خوابت نمیاد گفت نه . گفتم میدونم از چی میترسی پسره شده بود عین لبو خلاصه تا من رسیدم و پیاده شدم طفلک پلک رو هم نذاشت ( خدایا خداوندا ما رو ببخش )