تاریخ انتشار : بهمن 1391
ــــ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ــــــ محمّد رسول ــــــ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـ*ـــــ
(به افتخار عباس اقا و بقیه بچه ها..)
یکی از فانتزیای معکوسم اینه که دارم تو خیابون قدم میزنم که یهو زیر پام خالی بشه بیوفتم تو یه تونل . بعد تا اخر اون تونل رو برم وبرسم به یه گنج بعد همون لحظه بی هوش بشم به هوش که اومدم ببینم یه دختر زیبا که نمیشناسمش زنگ ساعت گوشیم رو درست یه دقیقه قبل زنگ زدن خاموش کنه و بگه :" صبح بخیر عزیزم" !!