تاریخ انتشار : بهمن 1391
داشتم مي رفتم خونه که تو کوچه يکي از گودزيلاهاي محلمون ديدم که داره با مامانش مياد،داشت به مامانش مي گفت يادش بخير قديما برف ميومد يه مترررررررررررررر يادش بخيرررررررررر مامانشم خيلي خونسرد داشت گوش مي داددد
من داشتم زمينو گاز ميگرفتموووووو مي رفتم خونه