دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 46080

تاریخ انتشار : بهمن 1391

با پدر و مادر و البت گودزیلای خانواده رفته بودیم بیرون تو ماشین حرف خرید و اینا شد بابا هم داشتن حرف می زدن بنده خدا دراومد که:برید هرچی می خواین بخرید و فلان تومن می دم بهتون فقط هرچی لازم دارید بگیرید ها الکی خرج نکنیدو... بنده خدا اومد مثال بزنه گفت:مثل من نباشید این همه لباس دارم که نمی پوشم و..
من و مادر محترم هم در سکوت کاامل داشتیم مستفیذ می شدیم یهو گودزیلا 5سالمون برگشته می گه:نه خیرم چون تپلی تنگت میشه لباسا!
یعنی بعد گاز زدن در و سقف ماشین بامامان رفتیم افق
پدر محترم :)
ما:)))
لباسا:((