دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 45315

تاریخ انتشار : بهمن 1391

آقا ما خانوادگی از سوسک میترسیم...
ی رو صب من تو تخت دارزکشیده بودم، هوا سرد بود و مامان مام طبق معمول بخاری رو ته کشیده بود و من داشتم میلرزیدم. تو فکر انتقام...
یهو شرو کردم الکی جیغ داد که آی سوسک، مامان بدو سوسک. حالا میره گم میشه معلوم نیس چندتا بچه بذاره بدو بیا بکشش..
مامان بنده خدا هی از اون ور می گف من میترسم، من از اینور بیشتر دادو بیداد میکردم.
دیگه بالاخره بعد 5 دیقه راضی شد. مگس کش به دست و با کلی ترس و لرز اومد تو اتاق. دید من دارم میخندم :)))
هیچی دیگه با همون مگس کش دو سه تا زد تو سرم و رفت بیرون!!!!
کلن وضیت من تو اون لحظه :|