دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 44933

تاریخ انتشار : بهمن 1391

برا آتش نشان داوطلبا مانور گذاشتیم.. با بدبختی اجازه گرفتم.. رییس ایستگاه می گفت: شهر به اندازه ی کافی آلوده س .. بذارید برای بعدا..
خلاصه راضی شد.. یه منبع کوچیکِ مواد سوختنی رو تا نیمه از گازوییل پر کردیم.. گذاشتیم وسط حیاط ایستگاه..
دسته اول که تا بیان ضامن پلمپِ خانوش کننده رو بکشن و استفاده کنن، کلی وقت حروم شد..
دسته ی دوم ضامن براشون جا افتاد.. بهتر بودن..
دسته ی سوم.. یه شاگرد دارم تو این دسته خیلی نترسه..
داشت اطفا می کرد انقد به حریق نزدیک شده بود که از حرارتش نفهمید گوشه ی مانتوش به حریق آلوده شده..
اما ما حواسمون بود.. یهو بچه ها همه با هم داد و فریاد... استاد مانتوش.. مانتوش..
سریع لباس حریقمو در آوردم، دویدم سمتش ، لباسمو پیچیدم دورِ پاش و پرتش کردم..
دلمو ترکوند .. حالا بلند شده گریه که چی شده ؟؟
رفتم سراغش گفتم مسؤولیت تو با کیه؟هان؟ برا چی انقد به حریق نزدیک شدی؟
نمی دونم سر کلاس اینا چی یاد گرفتن؟! من برا دیوار حرف می زنم؟!
مانور تبدیل به عملیاتِ واقعی شد..
اون شاگردم همیشه آخر برگه آزمونش مینویسه:"انـسـانـیـت در بـرابـرِ شـجـاعـتِ آتـش نـشـانـان رنـگ مـیبـازد.."