تاریخ انتشار : بهمن 1391
عاقا یه روز بارون اومده بود پله چوبی داشتیم خیس شده بود که رفتم روش پا گذاشتم خلاصه از بالا با سرعت 120 چهار دستو پا فرود اومدم زمین.حالا بابایی منو نگا میکنه میخنده،به سر راهی بودنم شک نکردم