دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 43854

تاریخ انتشار : بهمن 1391

********(!!!)علامت اختصاصی abas_m223)
یکی از فانتزیای معکوسم اینه که بعد از 20 سال از اسپانیا برگردم طوری که زبون مادریمو دست و پا شکسته حرف بزنم (لامصب آخره کلاسه) بعد همه هی ازم بپرسن آقا عباس چی شد که بعد 20سال برگشتی ؟ منم بگم همه جمعه شب واسه شام بیاین خونمون میخوام دلیل برگشتمو بگم بعدش جمعه شب سر شام یهو بلند شم و بگم متاسفانه من چند وقت دیگه بیشتر زنده نیستم زیاد فرصت ندارم اومدم روزای آخرمو کنارتون باشم بعدش جواب آزمایشامو پرت کنم بیوفته رو خورشت قرمه سبزی و برم تو حیاط به افق خیره بشم و قلیون بکشم....
دوستان پرسیدن چرا این دفعه نمردی آقا عباس؟
بعله سوال جالبیه,چشم قلیونم رو کشیدم حتما می میرم,حیفه آخه دوسیب هنوز تنباکوش نسوخته!!!هههههی روزگار عجب آدم نازنینی رو از دست دادید!!!