دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 43117

تاریخ انتشار : بهمن 1391

یکی از بهترین خاطرات دوران مدرسه ام اینه که بعضی موقع ها زنگ آخر پنج یا شیش تایی از دیوار مدرسه فرار می کردیم ( آره دیوار ، جلو در مدرسمون مبسر گذاشته بودن نمی شد ) ، بقل مدرسمونم نونوایی بربری بود ، نون بربری می خریدیم با سس قرمز و سوسیس ساندویچ درست می کردیم می رفتیم جلو مدرسه مخاطبین خاص چرخ می زدیم، آخر سری هم دیر می رسیدیم خونه ، پدرمونم ازمون سؤال می کرد تا حالا کجا بودی ؟
می گفتم ساعت آخر درس معلممون طول کشید ما را نگه داشت !
اونم زارت ( ذارط - ظارط - ذارت ) می خوابوند زیر گوشم می گفت آره جون خودت ، دو ساعت پیش مدیر زنگ زد خونه گفته فرار کردی از مدرسه ! فرداش رفتیم تعهد دادیم که دیگه فرار نکنیم ، ولی باز هفته ی بعد فرار کردیم ، اون آدم فروش تو کلاس رو هم طوری زدیم که دیگه اسم ما رو هم فراموش کرد چه برسه به اینکه دوباره بخواد ما را لو بده ، درس پرورشی رو تا آخر سال فقط همون دو جلسه ی اوّل رفتیم با ده و نیم پاس شدیم ، چه دورانی بود دوران مدرسه ، یادش بخیر .......