دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 42795

تاریخ انتشار : بهمن 1391

مادرم اومد به من گفت ، محمد رضا به من پیامک زدن رو یاد بده (چیه مگه بلد نیس خو ) منم که ایثار گر ! اومدم بهش یاد بدم ، هر کاری کردم نشد آخرش یه جدول واسش نوشتم این شکلی (( مثلاً د : دکمه ی شماره ی 5 رو یک بار بزن )) خلاصه برای تمام حروف واسش همچین جدولی نوشتم ( عشق می کنی چقدر قشنگ بلدم یاد بدم ) ، بعد شماره ی تلفن همه دوستاش رو هم ریختم تو گوشیش ، ازونجایی که علاقه ی شدیدی پیدا کرده بعد یه چند وقت اومده گوشی من رو گرفته میگه میخوام با گوشیت اس بدم ، ازونجایی که یه خوره تو هر گوشی حروف جابجا میشن هر چی از رو همون جدوله میخواس بنویسه اشتباه می شد ، یک لحظه نگاه کردم دیدم جدول من رو پاره کرد و گوشی من رو پرت کرد ته اتاق ! بهش میگم چرا این کار رو کردی ؟ برگشته میگه میخوای من رو بذاری سر کار با اون گوشی خرابت ؟!!!
داشت اشکم در می اومد آخه تا حالا گوشیم از گل نازک تر نشنیده بود ! بعد کلی بدبختی بهش فهموندم و جدول رو هم چسب کاری کردم حالا می خواد بفرسته میگه چرا تو گوشیت اسم منیژه خانم نیس ؟ دیدی گفتم گوشیت خرابه ، تا اومدم جواب بدم دوباره پرتش کرد دور ... آخه مادر من چرا باید اسم منیژه خانم توی گوشی من باشه ، من که تا عمر دارم به کسی چیزی یاد نمی دم دیگه ، آخه این فک و فامیله من دارم .....