تاریخ انتشار : بهمن 1391
وخ پیش دوشاخه آواژور خراب شده بود حس مهندس بازیم گل کرد به خیال خودم درستش کردم.داشتم میزدمش به پریز که مامانم گفت:مواظب باش برق نگیرتت!منم گفتم:ای بابا مادر من،ما برق گرفته روزگاریم.حالا مامانم اشک تو چشماش جمع شده بود خیره شد به یه نقطه وگفت:چقد حرفات عمیقن عزیزم.مادر احساساتیه ما داریم!!؟؟