دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 42492

تاریخ انتشار : بهمن 1391

چند ساله پیش، صاحبخونمون یه پسر داشت 24 ساعته خونمون بود؛ از اون بچه پرروها ؛اسایش برامون نذاشته بود؛یه روز وقت نهار اومد خونمون ؛دلمه داشتیم ؛خواهرم تا اونجا که میشد تودلمش فلفل ریخت ؛ اولین لقمه روکه خورد آنچنان قرمز شد انگار تازه از کوره درش آوردن ؛دیگه گریه ودادو هوارش بماند...
هرعملیاتی که شد انجام دادن اما موثر نبود. چندروز از حرف روز که افتاد هیچ ؛حدودا تا 3ماه از 10 کیلومتری خونمون هم رد نمیشد.
واینچنین شد که ما به آسایش رسیدیم.