دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 41671

تاریخ انتشار : بهمن 1391

این خاطره واسه چند سال پیشه.
آقا یه روز خونه مامان بزرگمون دور هم جمع شدیم.خیلیا بودن.
بعد از ناهار همه خوابشون گرفت خوابیدن بجز منو دو تا پسر داییم.دیدیم شوهر خالم داره عین خرس خرناس میکشه.تو همین لحظه کرم درونمون قلقلکمون دادو پستونک بچه پسرخالم رو ورداشتیم گذاشتیم تو دهن شوهر خالم
آقا نمی دونید چه با اشتیاق داشت میخورد کاش اونجا بودید.ما هم داشتیم فرشا رو میجوییدیم که شوهر خالم بیدار شد.ماهم د فرار.
اونم قهر کرد رفت.هنوزم که هنوزه تحویلمون نمیگیره بدبخت.
یکی بهش بگه جنبه شوخی نداری شوخی نکن.ههههههههههه