دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 41433

تاریخ انتشار : بهمن 1391

این خاطره لامصب مال ده دوازده سال پیشه ولی هنوزم که هنوزه عظمت خودشو از دست نداده.
یه مدت بود مامان ما متوجه شده بود خواهرم از سوراخ چاه حمام می ترسه و طرفش نمی ره..هرچی ازش می پرسید اغا مشکلت چیه از چی می ترسی؟؟
بچه لام تا کام حرف نمی زد...یه معضلی شده بود تو خانواده..بعد مدت ها فهمیدیم مشکل چی بوده...حدس بزنید..یکم فکر کنید می فهمید....
نتونستید بفهمید؟؟..
فکر کنید دیگه..
باشه می گم..بچه با خودش استدلال کرده بود این همه اب تو لگن به این بزرگی که از من خیلی بزرگ تره می ره تو اون سوراخ پس حتما منم می رم تو اون دیگه!!
می دونم می دونم حیف شد دهه هشتادی نشد..