دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 41348

تاریخ انتشار : بهمن 1391

چند وقت پیش رفته بودیم بیرون (منو مادرمو خالم) خاله جان بنده ازبس که ترسو رانندگی نمیکنه مادره بنده هم مثلا اومد بگه رانندگی اسونه وقتی رسیدیم دم یه دور برگردون شروع کرد به اموزش و گفت ببین فریبا الان من با ارامش از اینجا دور میزنم تازه نگا الان این ماشینه هم کله تکون داد که ما بریم نگاه کن رانندگی خیلی راحته یهو زززززززززززارت زد به تیر چراغ برق منو میگی مردم از خنده بعد دیگه فکر کردم تموم شد خانم با کمال اعتماد به سقف دنده عقب گرفت دوباره زااااارررت حتی محکم تر از قبل کوبید به تیر چراغ برق من دیگه داشت نفسم بند میومد کف ماشین ولو بودم!! :دی