دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 40886

تاریخ انتشار : بهمن 1391

یکی ديگه از فانتــزیام اینــه كــه ..
یه ماشیـنه تـویـوتا داشــته باشــم
بعـد یه روز که میـرم بانـک واســه چــک کـردن حـسابم
همـون موقـع یه سـرقت خفـن انجـام بـشه !
بعد یکــی از اون دزدا اسلــحه شـو بگیـره سمـت یه مشـتری
(ترجیحا دخـدر بین 18 تا 19 ســــــــــاله :دی)
بعد مـن برم به دزده بگـم : دِ عاخه لا مـروّت
چرا سمـت ضعیــفه اسلــحه میکشی ؟؟
شــَــق بخوابونم زیره گوشش
اونم عصبـانی بشـه یه گلـوله حرومــم کنه ...
بعد وختــی که دارم جــون میدم دخـدره بیاد
ســرمو بزاره رو پاش بعد با گریه بگه چــرا !
ما میتونســـتیم با هم خوش بخت بشیم ، چـرررررا !!
بعد من یه لبخند ژکــــوند بزنــم و بگم
اونجا رو نگا کن
اون نوره سفــیدُ چه قشــــنگه ..
اونم ســرشو برگردونه
بگه کو ؟ کجــــــــــا ؟
بعد تا ســرشو برگردونه من دیگه تمــوم کرده باشم !
سوال شده که اون ماشین تـویـوتا چیـــه ؟!
هیچــی تـویـوتا نکته انحـــــرافی بود
میدونــم شووووماها فکــ میکنیــد مـــن خول شـــدم :'(