دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 40605

تاریخ انتشار : بهمن 1391

عاغا یه سوال هس که از پنج سالگی ذهن من و درگیر خودش کرده...چرا ی همچین خونواده ای دارم :دی چند مورد و واستون نوشتم نگا کنین:
صبح جمعه من زودتر بیدار شدم از اتاق اومدم بیرون تی وی نیگا میکنم بابام بیدار شده میگه بیدار شدی (نه من خوابم اینم ملکه الیزابته نیشسته روو مبل) بزرگتره باید احترامشو نیگه داشت دیگه من: اره بابا جون :) باهم رفتیم صبونه اماده کنیم مامانم بیدار شده میگه سلام دارین صبونه اماده می کنین؟ (پ نه داریم شام فردا شب و می پزیم) من و بابا با لبخند ملیح: اوهوم خلاصه روزی هزاربار ازین حرفا میگن اینا...
قیافه ی من:) بعد از شنیدن اون حرف :|
بد از ترک صحنه توو اتاق :((((((
یا اونروز از کلاس برگشتم در و وا کردم مامانم میگه اومدی؟( نه نیومدم این پسرمه زودتر بدوبدو کرد اومد توو خونه)
والدین محترم ازین حرفا میزتید بچه ها سادیسمی میشن دیگه
مسئولین لطفا رسیدگی نکنین بذارین یه سوژه واسه داغون کردن اعصاب ما باشه
راستی این مامان بابای به چشماشون اعتماد نکنه من دارم؟؟؟؟