دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 40581

تاریخ انتشار : بهمن 1391

آغا بعد از دوماه برگشتم خونه تلویزیون داشت قسمت اخر یوسف پیامبر نشون میداد(همون جا که یعقوب و یوسف به هم میرسن)
منم هی به بابام نیگاه میکردمو پوزخند میزدم!!!!!!!!!!!
آخری در اومد گفت هیییییییییییی پسر خل و چل مارو داشته باش ای خداااااااااا
گفتیم میره دانشگاه آدم میشه خل تر شده
ینی مطمئن شدم که سر راهی ام>>>>>>
بابای دلتنگه من دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!