دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 39505

تاریخ انتشار : دي 1391

عاغا یه روز با دوستم رفتیم میوه بخریم... وارد مغازه که شدیم (مغازه هم کمی شلوغ بود). دوستم یه پلاستیک ورداشتو گفت اول زردآلو... باهم رفتیم جلوی سبد زردالوها... بعد یه دفعه برقا رفت... سروصدا بلن شد چند نفر رفتن بیرون... 2 دقیقه بعد برقا اومد همه صلوات گفتن بجز دوستم... منم نگاش کردم اولش فکر کردم نفسشو نگه داشته که لپاش باک کرده.. بعد دیدم دور دهنشو داره با استینش پاک میکنه.... تازه فهمیدم که مغازه دارو طی دو دقیقه ورشکست کرده....
و از اون موقع فهمیدم که یه انسان میتونه در هر ثانیه سه تا زردالو رو قورت بده....