دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 38973

تاریخ انتشار : دي 1391

اعتراف ميكنم
بچه كه بودم يه بار بابام در زد منم از آيفون درو باز كردم بعد يه فكر شيطانى به ذهنم رسيد رفتم پشت در قايم شدم بعد بابام درو باز كرد من از پشت در پريدم گفتم: پخخخخخخخخخخخخ
آقا چشتون روز بد نبينه با صداى بلند گفت اى درد تا ترسيده منم از بد شانسى همون موقع دستشوييم گرفته بود ,آقا تا داد زد چشتون روز بد نبينه همه فرش خيس شد
آره ما اينجوريا بوديم D: