دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 38845

تاریخ انتشار : دي 1391

وقتی 5 سالم بود رفتیم مسافرت شمال.
تو راه پی پی داشتم واسه همینم بابام کناره جاده زد کنار. تا یه گوشه کارمو انجام بدم.
کارمو که انجام دادم بابام رو پی پی خاک ریخت.
منم زدم زیره گریه که چرا رو پی پی خاک ریختی. من پی پی هامو تنها نمیذارم. بابامم واسه اینکه اروم بشم بهم قول داد که برگشتنا پی پی هامو بر میداریم می بریم خونه.
الان به خودتون امید وار شدین؟!!!
:)