تاریخ انتشار : دي 1391
يه روز با چندتا از اين رفيقامون تو مترو بوديم، يهو يکى اومد دستشو بخارونه از بس شلوغ بود اشتباهى دست دوست ما رو که چسبيده بود بهش خاروند،
اين رفيق مام زد رو شونه يارو گفت: آقا، دارى منو ميخارونى!
بيچاره طرف هفتا رنگ عوض کرد
ما رو ميگى ترکيده بوديم از خنده!