تاریخ انتشار : دي 1391
آجيم:بابا ميشه بريم استراليا يه مزرعه و گاوداري بزرگ بخريم؟
بابام:(با تاسف و اشك و آه ذول زده به منو داداشم)من الانم گاو داري دارم.
لجم درومد گفتم:ماهنوز گوساله ايم هنوز شما بزرگ خانداني.هيچي ديگه جوري پس گردني خوردم كه مهره هاي گردنمو زير دندونم حس ميكنم.