دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 38113

تاریخ انتشار : دي 1391

یه بنده خدایی تو مسجد کنارم نشسته بود..خیره شده بود به سجاده ام! یهو تسبیحمو برداشت گفت:تسبیحِ تربتِ؟ جواب دادم:بعله ،از کربلا اومده برام..
گفت:میشه تا نماز باهاش ذکر بگم،آخه خیلی آرزوی کربلا دارم..
جواب دادم:چرا نمیشه ،بــــفــــرمــــا..
هیچی دیگه انقد تو حالِ خودش با تسبیحِ حال کرد.. بعد از نماز اومد بَرش گردونه؛ گفتم :نه برای شما،همیشه باهاش ذکر بگو
از اون اصرار که بگیر ، از من انکار که نمی گیرم..خلاصه بعنوان هدیه بَرش داشت..
حالا از اون روز هر وقت منو می بینه میگه:تو رو خدا راضی باشیا.. گفتم :خیالت جمع ،راحت باش..
دوباره چند روز پیش خورده به پستم میگه تو رو خدا راضی هستی؟ گفتم بنده خدا راجع به چی حرف می زنی؟ دیگه سرویسمون کرد..بابا جنبه ی هدیه گرفتن داشته باشید خُب ;)