تاریخ انتشار : دي 1391
چشمتون روز بد نبینه 3 ساله بودم که نصف شب احساس کردم خیلی دستشویی دارم پاشدم رفتم دستشویی هرچی گشتم پریز برق رو پیدا نکردم از ترس مامانم هم که نکنه تو شلوارم کثیف کاری کنم همونجوری کارو تموم کردم اومدم بیرون .... صبح که از خواب بیدار شدم دیدم مامانم داره کمد دیواری اتاقم رو میشوره و فحش میده !!!!!!!
خب 3 سالم بود چیکار کنم ؟؟؟
هنوزم که هنوزه جزء خاطرات دست اول فامیله اونم وقتی یادشون میافته تعریف کنن که پسرای مجرد فامیل گوش تا گوش نشستن :((((