تاریخ انتشار : دي 1391
نمی دونم چرا خواهرم هر چی آشغال دستش میاد ،میریزه تو اتاق من..!
بعد به طرز شگفت انگیزی مثل همونا دوباره تو اتاق خودش جمع میشه.. :))
اون قسمت زی زی گولو رو یادتونه؟خانم آقای جمالی هرچی آشغالا رو می ریخت تو کوچه ،برمیگشت تو پذیرایی خونشون..مشکوک شدم.. دیگه حرفی ندارم. :)